سیر تاریخنگاری در ایران (1)
مترجمان: شهناز رازپوش، محمدتقی زاده مطلق، سپیده معتمدی
1. پیش از اسلام
سنّت تاریخنگاری در ایران پیش از اسلام به سبب فقدان آثار مکتوب از دورهی قدیم و میانهی ایران به درستی مشخص نیست، از این رو نمیتوان از تاریخنگاری مستقلی دست کم تا زمان ساسانیان یاد کرد. افزون بر این، ایرانیان بیشتر متمایل به حفظ سنن شفاهی بودهاند تا مکتوب کردن حقایق تاریخی؛ (1) با این همه، بر اساس بندهایی از تورات (2) و گزارش مورخان یونانی و کتیبههای بابلی و آشوری، آثاری با محتوای تاریخی در ایران باستان وجود داشته است (3).تا پیش از ورود مادها و پارسها به سرزمین ایران (حدود یک هزار سال پیش از میلاد) تاریخ ایران منحصر به ایلام بود. کهنترین منبع در این باره، کتیبهای است متعلق به هزارهی سوم پیش از میلاد که در لَیان خلیج فارس پیدا شده است و اطلاعاتی دربارهی تاریخ ایلام دارد (4). قدیمترین گزارش مکتوب با محتوای تاریخی - اساطیری در اوستا، به ویژه در یشتها، آمده که اساس حماسهی پهلوانی ایران در دورههای بعد شده است (5). از دورهی مادها (708 یا 701- 550 ق م) هیچ مکتوبی باقی نمانده است. از زمان هخامنشیان (599- 330 ق م) کتیبههایی با محتوای تاریخی، مانند کتیبهی سه زبانهی داریوش اول (حکـ : 522- 486 ق م) در بیستون، به دست آمده است (6). افزون بر آن، ظاهراً محلی ویژه نگهداری دفاتر شاهی در اکباتانه (همدان) موجود بوده است (7) که یونانیان برای نوشتن تاریخ ایرانیان از اسناد آنجا استفاده میکردهاند (8). از تاریخنگاری در دورهی اشکانی اطلاعی در دست نیست، اما مجموعهای از اشعار حماسی را خنیاگران (گوسانها) آن زمان به دورهی بعد انتقال دادند که اساس حماسهی ملی ایران شد (9).
تاریخنگاری ساسانی وامدار داستانهای مذهبی و حماسی دربارهی پیشدادیان و کیانیان، روایتهای حماسی و تاریخی پارتیان در مشرق و شمال شرقی ایران (خراسان قدیم)، و اساطیر موجود در اوستا و اخبار شاهان ساسانی است. در واقع، حماسههای باستانی به صورت گزارشهای تاریخی درآمدند و مورخان درباری مطابق با عملکرد پادشاهان، تاریخ را به صورتی گزینشی نوشتند (10). تواریخ این دوره به تاریخ پادشاهان ماد و هخامنشی اشارهای ندارد، از این رو رویدادهای مغرب و جنوب ایران در آنها نادیده گرفته شده است و پادشاهان کیانی و اشکانی یکی دانسته شدهاند (11). نخستین آثار تاریخنگاری این دوره، کتیبههای اردشیر ساسانی، شاپور و نرسی است (12).
ظاهراً در عهد خسرو اول انوشیروان (531- 579 میلادی) دفترهای رسمی وقایعنگاری در دربار ساسانیان موجود بوده است (13). در زمان همین پادشاه و با همکاری موبدان زردشتی طرح تاریخنگاری با در نظر گرفتن چهار هدف (حفظ سنّت دینی زردشتی، تحکیم مشروعیت سلطنت موروثی، ایجاد حس ملی گرایی، و تأکید بر سیاستهای توسعهطلبانه) ریخته شد. کتابی که نخستین خداینامه (خوتای نامگ) محسوب میگردید، در اواسط سدهی پنجم میلادی و بر اساس ثنویت دینی (خیر و شر، اهورا و اهریمن) و سیاسیِ (تقابل ایران و توران) ایران تألیف شد (14).
خداینامه، نخستین اثر تاریخی - افسانهای است که در آن داستانها و حماسههای جداگانه و نامرتبط، به صورتِ تاریخی منظم گرد آمده است (15). نویسندگان خداینامهها از مطالب سالنامههایی که در دربار ساسانیان وجود داشت استفاده میکردند و آخرین خداینامه را که شامل تاریخ ایرانیان از آفرینش جهان تا آخر سلطنت خسرو پرویز (628/7) بود، ظاهراً در زمان یزدگرد سوم (11- 30/ 632 - 651) «دهقان دانشور» تدوین و تألیف کرد (16). اصل این کتاب از بین رفته است. در اوایل دورهی اسلامی، آن را به عربی برگرداندند و مأخذ کتابهای تاریخی عربی و فارسی آن دوره و همچنین مأخذ شاهنامهی فردوسی شد. از این ترجمهها نیز اثری برجا نمانده است (17).
به جز خداینامه، کتابهای تاریخی دیگری در زمان ساسانیان تألیف شد که بعدها به سبب تغییرات زبانی یا تعصبهای دینی و جنگها از بین رفت و فقط از اشارات و نقل قولهای مورخان اوایل دورهی اسلامی میتوان از وجود آنها آگاه شد (18). حمزهی اصفهانی (متوفی بین 350 و 360؛ ص 47) و مسعودی (متوفی 345؛ ص 16) از کتاب مصور پادشاهان ساسانی یاد کردهاند. مسعودی همچنین از کهنامه (گاهنامه) که دربارهی منصبهای مملکتی بوده، نام برده است (19). برخی از آثاری که از دورهی ساسانی باقی مانده اینهاست: یادگار زریران که قطعهای حماسی دربارهی دورهی اشکانی است، اما در زمان ساسانیان تدوین شده است (20)؛ کارنامهی اردشیر پاپکان که تاریخی داستانگونه است و در آن سرگذشت اردشیر پاپکان آمده است؛ نامهی تنسر که اصل و ترجمهی عربی آن از بین رفته و خلاصهای از ترجمهی فارسی آن در تاریخ طبرستان حفظ شده است (21). ابن ندیم (22) نیز فهرستی از آثار تاریخی ساسانی آورده است. افزون بر آن مجموعهای از توقیعات شاهان ساسانی، در دورهی اسلامی به عربی ترجمه شد که خلفای عباسی از آنها استفاده میکردند (23). از جمله کسانی که از تاریخهای ساسانی استفاده کردهاند، حمزهی اصفهانی، مسعودی، ابن قتیبه، جاحظ، بیرونی، خوارزمی، طبری و بلعمی بودهاند (24).
از سدهی سوم تا هفتم
به گفتهی کرمر، این دوره، دورهی اعتلای فرهنگی یا عصر رنسانس اسلامی به شمار میآید. (25) شکوفایی فرهنگی این دوره - که بر تاریخنگاری تأثیر فراوانی گذاشت - شش عامل عمده داشت:1) وجود سه سلسلهی ایرانی که بر بخش اعظم ایران حکومت میکردند، یعنی زیاریان که در پی احیای سلطنت ساسانیان بودند، علویان گیلان که شیعهی زیدی بودند و صفاریان که تابعیت خلافت بغداد را نپذیرفته بودند (26).
2) گسترش اندیشهی تشیع که با سیاست تسامح و تساهل همراه بود و سبب آزاداندیشی شد و رشد عقل گرایی را به دنبال داشت (27).
3) آغاز نهضت ترجمه از قرن دوم. در این دوره کتابهای تاریخی، سیاسی (آداب کشورداری) و ادبی از پهلوی به عربی برگردانده شد. ابن مقفع (متوفی 142) مترجم برجستهی سدهی دوم که آیین نامه، خداینامه، مزدک، التّاج، الدرةالیتیمة، نامهی تنسر و بسیاری دیگر از کتابهای پهلوی را به عربی ترجمه کرد، در این حرکت سهم عمدهای داشت (28) از برخی از ترجمههای او در تألیف کتابهای تاریخی استفاده شده است، از جمله در عیون الاخبار ابن قتیبه (متوفی 276)، اخبار الطوال ابوحنیفهی دینوری (متوفی قبل از 290)، تاریخ طبری، و تجارب الامم ابن مسکویه (متوفی 421). ابو عبیده معمر بن مثنی (متوفی 209) نیز دو کتاب فضائل الفُرس و اخبار الفرس را به عربی و به تقلید از کتابهای ایران باستان نوشت (29).
4) اندیشهی ایرانشهری (تجدید ساختارهای کهن فرمانروایی در دورهی اسلامی) که دهقانان و خاندانها و اعیان بازماندهی از دورهی ساسانی مروج آن بودند (30). بخشی از این اندیشه، الاهی دانستن مقام پادشاهی بود (31).
5) حضور وزرا و دیوانیان ایرانی در دستگاه خلفا. آنان با داشتن اطلاعات عمیق از تاریخ اسلام و عرب و شاهان ایران باستان، و نیز توانایی در فن کتابت - چنان که مورخان این دوره بیشتر کاتب بودند - سهم عمدهای در شکل گیری و گسترش تاریخنگاری در ایران داشتند (32).
6) از اواخر قرن سوم تا اواخر قرن چهارم، تحولاتی در تاریخنگاری اسلامی روی داد و علت آن تا حدی نفوذ پژوهشهای فلسفی بود و نیز به این سبب که نگارش تاریخ از دست عالمان دینی به دست کارکنان رسمی دولت و دولتمردان افتاد. در این دوره تاریخنگاری اسلامی، هم به لحاظ نویسندگان آنها و هم به جهت هدف و محتوای آن، به تدریج به گونهای غیردینی درآمد و استناد به اخبار، جایش را به منابع دولتی و روابط و شایعات داد (33).
در این دوره، تألیف تاریخهای محلی و تاریخ دودمانها بیش از پیش رواج یافت و مسائل راجع به حکمرانان و دربار آنان موضوع اختصاصی بسیاری از کتابهای تاریخی شد (34) و اندیشهی تاریخی با اندیشهی فلسلفی عقل گرا هماهنگ گردید و از آن تأثیر گرفت (35). مورخ در این دوره موضوعات تاریخی را نقد و بررسی، و روایت صحیح را انتخاب میکرد (36) و فن دبیری و سنت ادبی را با تاریخ میآمیخت (37). بسیاری از کتابهای تاریخی این دوره به فارسی دری نوشته شده است (38).
در میان سلسلههای ایرانی که از قرن سوم در ایران شکل گرفته بودند، آل بویه در غرب و سامانیان در شرق ایران اهمیت بیشتری داشتند. تاریخنگاری در قلمرو آل بویه از قلمرو سامانیان پیشرفت بیشتری داشت. بیشتر تاریخ نگاران آل بویه از درباریان بودند و کتابهایشان را به شاهان آل بویه تقدیم میکردند. از آنجا که در دربار آل بویه زبان عربی رواج داشت، غالب کتابهای این سلسله به عربی تألیف میشد، از جمله: التاریخ تألیف ثابت بن سنان صابی (متوفی 365) که شامل وقایع سالهای 295 تا 362 است، کتاب التاجی فی اخبار الدولةالدیلمیة از ابراهیم بن هلال صابی (متوفی 384) دربارهی تاریخ خاندان بویه، و تاریخ جیل و دیلم ازمؤلفی ناشناس در زمان فخر الدوله دیلمی (39).
سامانیان (حکـ : حـ 261-389) از زبان فارسی حمایت میکردند. نخستین کتابهای تاریخی فارسی متعلق به این سلسله است، از جمله: ترجمهی تاریخ طبری از عربی به فارسی در 352 که به تاریخ بلعمی مشهور شد؛ (40) تاریخ ولات خراسان نوشتهی ابوالحسین علی بن احمد سلامی (متوفی حـ300)، که از منابع گردیزی در زین الاخبار و ابن اثیر در الکامل بود؛ محاسن آل طاهر و مفاخر خراسان، هر دو تألیف ابوالقاسم عبدالله بن احمد بلخی کعبی (متوفی 391). کتابهایی نیز دربارهی تاریخ برخی شهرها نگاشته شد، مانند تاریخ بخارا (41) که در 332 محمد بن جعفر نرشخی آن را به عربی نوشت و ابونصر احمد بن محمد بن نصر قباوی در 552 آن را به فارسی ترجمه کرد (42).
پس از آنکه غزنویان (حکـ : 351-582) جانشین سلسلههای محلی و وارث فرهنگ سامانیان شدند، فرهنگ ایرانی همچنان عمق و عظمت خود را حفظ کرد (43). به تدریج زبان فارسی از شرق (خراسان) به نواحی دیگر گسترش یافت و کتابهای تاریخی بیشتری به فارسی نوشته شد. تاریخ نگاران دورهی غزنوی تربیت شدهی دربار سامانی بودند (44). از کتابهای تاریخی مهم این دوره است: تاریخ خوارزم نوشتهی ابوریحان بیرونی، زین الاخبار تألیف عبدالحی بن ضحاک گردیزی در 442، و تاریخ بیهقی نوشتهی ابوالفضل بیهقی در 450- 451 (45).
سلجوقیان (حکـ : 429- 590) برای ترویج فرهنگ ایرانی کوشیدند و در زمان آنان بسیاری از متنهای عربی راجع به زندگی ایرانیان به فارسی ترجمه شد (46). برخی از کتابهای تاریخی دورهی سلجوقی اینهاست: سیاست نامه از خواجه نظام الملک (تألیف در 484)؛ مجمل التواریخ و القصص از مؤلفی نامعلوم (تألیف در 520)؛ نفثةالمصدور فی فتور زمان الصدور و صدور زمان الفتور تألیف شرف الدین انوشیروان بن خالد کاشانی (متوفی 532)؛ زبدة النصرة و نخبةالعصرة نوشتهی بنداری در 623؛ راحةالصدور و آیةالسرور ابوبکر محمد بن علی راوندی (تألیف در 599)؛ و سلجوقنامهی ظهیرالدین نیشابوری. (47)
از دورهی خوارزمشاهیان (490- 628) و غوریان (543-612) و قراختائیان (619- 703)، کتاب تاریخی در دست نیست، شاید به این سبب که همهی دورهی حکومت آنان به مبارزه و رقابت با یکدیگر گذشته، و آنچه دربارهی تاریخ این سلسلهها نوشته شده، از مورخان قرن هفتم است. (48)
3. در دورهی مغول
دورهی مغول، دورهی اوج تاریخنگاری بود. مشخصهی این دوره از سویی فزونی نوشتههای تاریخی به فارسی و از سوی دیگر رواج مجدد تاریخنگاری عمومی بود (49) تاریخ نگاران این دوره از دیوانیان بودند و به اسناد و مدارک بسیاری دسترسی داشتند. مهمترین آثار تاریخی این دوره که مورخان دورهی مغولی و تیموری به آنها استناد یا از آنها تقلید میکردند، عبارتاند از: تاریخ جهانگشای تألیف علاءالدین عطاملک جوینی، بر اساس منابع شفاهی و نوشتاری، در این کتاب شرح رویدادها تا 658 ضبط شده است؛ طبقات ناصری تألیف قاضی منهاج سراج جوزجانی، که مطالب با ارزشی دربارهی غوریان و اوایل حملهی چنگیزخان به ایران دارد؛ نظام التواریخ تألیف عبدالله بن عمر بیضاوی، که شرح وقایع تا 674 در آن آمده است؛ جامع التواریخ، تألیف رشید الدین فضل الله همدانی در حدود 710 با همکاری دانشوران ایرانی و چینی و قراختایی / ختایی و هندی و اویغوری ساکن در ایران، که یکی از با ارزشترین آثار این دوره است. رشید الدین فضل الله افزون بر منابع شنیداری و نوشتاری، به اسناد دولتی دربار غازانخان و به خصوص به تاریخ نامنظمی به خط مغولی به نام آلتین دفتر، معروف به دفتر زرّین، نیز دسترسی داشت (50) مجموعهی مکاتبات و منشآت رشید الدین که منشی او، محمد ابرقویی، آنها را جمع آوری و تدوین کرده است؛ (51) روضة اولی الالباب فی تواریخ الاکابر و الانساب، معروف به تاریخ بناکتی تألیف ابوسلیمان فخرالدین داودبن ابی الفضل محمد بناکتی، که اقتباسی از جامع التواریخ بود؛ تجزیةالامصار و تزجیةالاعصار مشهور به تاریخ وصاف تألیف شرف الدین (شهاب الدین) عبدالله وصاف شیرازی در 728؛ تاریخ گزیده، که تلخیص و تقلیدی از جامع التواریخ است، تألیف حمدالله مستوفی قزوینی در 730؛ مجمع الانساب تألیف محمد بن علی شبانکارهای در 733. (52).در دورهی مغولان، برخی از مورخان به ضبط رویدادهای تاریخی به صورت منظوم پرداختند. این آثار ظاهراً ارزش چندانی نداشتند و گمنام ماندند (53). برخی از این منظومهها که از بقیه با ارزشترند، عبارتاند از: چنگیزنامه یا شهنشاه نامه از احمد تبریزی، مشتمل بر هجده هزار بیت که به شیوهی شاهنامهی فردوسی و به نام سلطان ابوسعید (حکـ : 716- 736) سروده شده است؛ تاریخ منظوم مغول از شمس الدین کاشانی که سرودن آن در دورهی الجایتو (703- 716) به پایان رسیده است؛ ظفرنامهی حمدالله مستوفی که سرودن آن در 735 پایان یافته است؛ و غازان نامه اثر نورالدین بن شمس الدین محمد که در 763 به نظم درآمده است (54)
در دورهی مغولان، تاریخهایی نیز به عربی تألیف شد که مطالب برخی از آنها از تاریخ جهانگشای و جامع التواریخ گرفته شده است، از جمله: تاریخ مختصر الدول ابن عبری (متوفی 685)؛ مسالک الابصار فی ممالک الامصار اثر ابن فضل الله عُمَری (متوفی 749)؛ کتاب الفخری از ابن طقطقی (زنده در 680)، و تلخیص مجمع الآداب فی معجم الاسماء و الالقاب و الحوادث الجامعة و التجارب النافعة فی المائة السابعة تألیف ابن فُوَطی (55).
برخی آثار عربی نیز در سیر تاریخنگاری مغول تأثیر داشتهاند، مانند آثار البلاد عمادالدین زکریا بن محمد قزوینی (متوفی 682) و المختصر فی تاریخ البشر، معروف به تاریخ ابوالفداء از ابوالفداء الملک المؤید عماد الدین (متوفی 732).
4. در دورهی تیموریان و ترکمانان
دورهی تیموری، دورهی شکوفایی تاریخنگاری به زبان فارسی بود. پس از مرگ سلطان ابوسعید بهادر در 736 تا به قدرت رسیدن تیمور در ماوراءالنهر در 771، تاریخنگاری تحولی نداشت، از آنجا که تیمور به ضبط رویدادها علاقه مند بود و همیشه تعدادی از منشیان ایرانی و اویغوری را برای ضبط دقیق وقایع همراه خود داشت، نوعی سنت تاریخنگاری در شرق ایران به وجود آمد که تا 834 متأثر از نوشتههای تاریخی مناطق غربی و مرکزی ایران بود. از نخستین آثار به جا مانده از این دوره میتوان از سعادت نامه یا روزنامهی غزوات هندوستان تألیف غیاث الدین علی یزدی در 802 نام برد که منبع اصلی نظام الدین علی شامی در تألیف ظفرنامه بود (56) ظفرنامه در 806 به دستور تیمور تألیف شد و مورخان بعدی دورهی تیموری از آن سود جستند. آرامشی که پس از مرگ تیمور و در دورهی حکومت جانشینانش، به خصوص شاهرخ (حکـ : 807- 850)، در سمرقند و هرات پدید آمد، این مناطق را به مراکز فرهنگی تبدیل کرد و باعث تداوم سنت تاریخنگاری از نیمهی اول سدهی نهم تا اواخر آن شد. شاهرخ در هرات از تاج سلمانی و حافظ ابرو خواست که رویدادهای سلطنت او و سالهای پایانی حکومت تیمور را ثبت کنند؛ از این رو، تاج سلمانی، شمس الحسن را در شرح رویدادهای 806 تا 812 نوشت، که در واقع ذیلی بر ظفرنامهی شامی بود (57) حافظ ابرو نیز با افزودن ذیلی بر ظفرنامهی شامی، رویدادهای دورهی تیمور را تا زمان مرگ وی در مجمع التواریخ السلطانیه نوشت (58). در 816 مولانا معین الدین نطنزی - که در دربار اسکندر بن عمر شیخ، نوهی تیمور، به سر میبرد - تاریخ عمومی و مختصری از آغاز آفرینش تا وقایع 807 نوشت. این کتاب عنوان نداشت، اما بعدها بارتولد آن را «آنونیم (59) اسکندر » نامید. در 817، هنگامی که اسکندر بن عمر شیخ مغلوب شاهرخ شد، مؤلف با تجدید نظر در اثرش و حذف مداحیهایش از اسکندر و بدگوییهایش از شاهرخ، کتاب را با عنوان منتخب التواریخ - که شامل شرح وقایع تا 816 بود - در هرات به شاهرخ اهدا کرد (60).در دههی 820، شرف الدین علی یزدی با استناد به حکایات و روایات شفاهی و مکتوب، کتاب ظفرنامه را نوشت (61). کتاب او بر اساس ظفرنامهی شامی و شمس الحسن و تاریخ منظوم لشکرکشیهای تیمور - که به زبان اویغوری بود - نوشته شده است (62).
اثر مهم دههی 830، کتابی در نسب شناسی به نام معزز الانساب از مؤلفی ناشناس شامل نسب شناسی اعراب، یهودیان، فرانکها، چینیها، مغولان و خاندان جغتایی است (63). در 840، ابن عربشاه عجائب المقدور فی نوائب تیمور را بر اساس مشاهدات و شنیدههایش و با رویکردی واقع بینانه - که برخی آن را مغرضانه تفسیر کردهاند- نوشت (64).
در سدهی نهم دو شیوهی تاریخنگاری وجود داشت: علاقه به حفظ سنن اسلامی، از جمله در آثار حافظ ابرو که به همین سبب از حمایت شاهرخ برخوردار بود؛ گرایش به حفظ سنن مغولی، از جمله در کتاب شرف الدین علی یزدی. تا زمان درگذشت شاهرخ شیوهی نخست غالب بود. پس از او، به سبب تغییرات سیاسی، مورخان به اشاعهی سنن مغولی گرایش پیدا کردند (65).
اولوس اربعه، نمونهای از رویکرد مؤلف به سنت مغولی است. اصل این اثر موجود نیست و مؤلف آن احتمالاً الغ بیگ (حکـ : 850- 853)، پسر و جانشین شاهرخ، بوده است. این کتاب را عبدالله بن محمد بن علی نصراللهی در 931- 932، با عنوان زبدةالآثار خلاصه کرد (66) عبدالرزاق سمرقندی نیز در 875، وقایع حدود 170 سال تاریخ ایران (از 704 تا 873) را در مطلع سعدین و مجمع بحرین شرح داد (67).
با به قدرت رسیدن سلطان حسین بایقرا (حکـ: 873 -911)، او و وزیرش، امیر علیشیر نوائی (متوفی 906)، از ادیبان حمایت کردند. در این دوره، هر چند تاریخنگاری رواج سابق را نداشت، آثار تاریخی با ارزشی پدید آمد، از جمله: روضات الجنات فی اوصاف مدینة هرات نوشتهی معین الدین محمد اسفزاری بین سالهای 897 تا 899، دربارهی جغرافیای تاریخی هرات؛ و روضة الصفا فی سیرة الانبیاء و الملوک و الخلفاء از میرخواند در هفت جلد (68). شش مجلد از این کتاب بر اساس مطالب مجمع التواریخ السلطانیه حافظ ابرو، ظفرنامهی یزدی و مطلع سعدین و مجمع بحرین عبدالرزاق سمرقندی است و جلد آخر آن پس از مرگ میرخواند و احتمالاً به قلم خواندمیر نوشته شده است (69). خواندمیر، پس از میرخواند، مشهورترین تاریخ نویس این سده است. مهمترین اثرش، حبیب السیر، در سه مجلد و به تقلید از روضةالصفا نوشته شده است. وی افزون بر شرح تاریخ سیاسی، شرح حال برخی از وزیران و سادات و مشایخ را ثبت کرده است که بعدها از این شیوهی تاریخنگاری در دورهی صفوی (906- 1135) پیروی شد (70).
در دورهی تیموری تاریخنگاری وابسته به دربار بود و برای خوشایند درباریان و شاهزادگان نوشته میشد، از این رو مورخان بیشتر به شرح فتوحات و لشکرکشیهای آنان، با تأکید بر تاریخ فتوحات تیمور و شخصیت او، میپرداختند و کمتر به تاریخ اجتماعی توجه داشتند. بعضی دیگر از مورخان که در آثار خود به اخلاق و سیاست و شرح زندگانی بزرگان پرداختهاند، اوضاع اجتماعی دورهی خود را نیز نشان دادهاند. برخی از این آثار عبارتاند از: نصایح نصایح شاهرخی از جلال الدین محمد قائنی، مناقب حضرت شاه نعمت الله ولی از عبدالرزاق کرمانی (71)، جامع التواریخ حسنی از حسن بن شهاب یزدی (72).
برخی مؤلفان دورهی تیموری، رویدادهای تاریخی را به نظم درآوردند، اما این شیوه چندان رونق نیافت، مثلاً عبدالله هاتفی خرجردی به تقلید از شاهنامهی فردوسی و بر اساس ظفرنامهی شرف الدین علی یزدی، منظومهای تاریخی در 48 بیت سرود که از آن استقبال نشد. (73)
مراسلات دولتی نیز در این دوره اهمیت تاریخی داشت. از مهمترین آنها منشآت فریدون بیگ منشی به ترکی است که حاوی مکتوبات سلاطین عثمانی و فرمانروایان تیموری و ترکمان است (74).
درگذشت شاهرخ در 850، زوال تدریجی تیموریان و سرانجام تجزیهی قلمرو آنان را به همراه داشت. تا ظهور صفویان سلسلههایی در مناطق گوناگون ایران حکومت کردند که از قدرتمندترین آنها دو سلسلهی ترکمان به نام قراقوینلو (حکـ: 782 -873) و آققوینلو (حکـ : 780- 908) در غرب و جنوب ایران، و ازبکها در ماوراءالنهر بودند. در دورهی ترکمانان، تاریخنگاری به شیوهی دورهی تیموری بود، اما آثار اندکی از این دوره باقی مانده است، از جمله تاریخ دیار بکریه تألیف ابوبکر طهرانی و عالمآرای امینی نوشتهی فضل الله روزبهان خنجی (متوفی 927) که از آثار مهم این دورهاند.
5. در دورهی صفویان
پس از ضعف و زوال تیموریان در اواخر سدهی نهم و آغاز سدهی دهم و انتقال کانون تحرکات سیاسی از شرق به غرب ایران و تأسیس حکومت شیعی صفوی، و سپس درگیری آنان با عثمانیان و ازبکان، نگرش مورخان نیز تغییر یافت. ویژگی آثار تاریخی این دوره، شکل جدید دورهبندی تاریخی بر اساس اندیشهی شیعی بود (75) مورخان دورهی صفوی سنت تاریخنگاری پیشین را ادامه دادند و در نگارش، شیوهی رایج در نوشتههای فارسی را برگزیدند (76). هر چند در این دوره آثار تاریخی بسیاری تألیف شد، به طور کلی از سدهی دهم محتوای کتابهای تاریخی تنزل کرد و در متون تاریخی به نقد و ارزیابی منابع تاریخی و تحلیل رویدادها کمتر توجه شد (77).کتابهای تاریخی این دوره را میتوان به سه دسته تقسیم کرد: تاریخهای عمومی، تاریخهای دودمانی دربارهی صفویان، و تاریخهای عمومی دربارهی ایران و اسلام و صفویان.
تاریخهای عمومی. در این دوره برخی تاریخنگاران به پیروی از میرخواند (مؤلف تاریخ روضةالصفا) و خواند میر (مؤلف تاریخ حبیب السیر) تاریخ عمومی نوشتند.
تاریخهای دودمانی دربارهی صفویان. کهنترین اثر دربارهی تاریخ سلسلهی صفوی، صفوةالصفا تألیف ابن بزاز در 759 است. صفوةالصفا نخستین منبع مورخان آن دوره دربارهی روایات داستان گونه از قدرت گرفتن شاه اسماعیل اول (حکـ: 906- 930) و اجدادش بود (78). در اوایل سلطنت شاه تهماسب (930- 984)، امیر سلطان ابراهیم امینی هروی کتاب فتوحات شاهی را دربارهی تاریخ سلطنت شاه اسماعیل اول نوشت. او پیرو شیوهی تاریخنگاری ظفرنامهی شرف الدین علی یزدی (متوفی 858) بود. امینی در تألیف اثر خود از صفوةالصفا نیز سود برد و کتابش از منابع مهم مورخان دورهی صفوی در تألیف تاریخ سلطنت شاه اسماعیل اول شد (79). در 938 حسن بیگ روملو، قورچی باشی و مورخ دربار شاه تهماسب، احسن التواریخ را نوشت. او که شاهد بسیاری از رویدادها بود، با رعایت توالی تاریخی و بدون توجه به سنت تاریخنگاری پیشین، به شرح وقایع دورهی شاه تهماسب پرداخت (80). میان سالهای 948 تا 955، جهانگشای خاقان نوشته شد. نویسندهی ناشناختهی آن مذهب شیعی داشته و به شیوهای داستانی به شاه اسماعیل جایگاهی الاهی داده و گفته است که شاه اسماعیل در عالم رؤیا با حضرت علی (علیه السلام) و دیگر امامان ارتباط داشته است (81). هر چند مؤلف از منابع خود نام نبرده، از تاریخ حبیب السیر (82) و احتمالاً صفوةالصفا استفاده کرده است. در 957، امیر محمد بن خواند میر بر تاریخ حبیب السیر ذیلی نوشت به نام ذیل حبیب السیر در شرح رخدادهای سلطنت شاه تهماسب (83). در 999 قاضی احمد قومی، از دیوانیان دربار صفویان، خلاصة التواریخ را نوشت که علاوه بر استفاده از گزارشهای صفوةالصفا و منابع تاریخی چون فتوحات شاهی، اساس کار او ذیل حبیب السیر بوده است (84).
دیگر آثار تاریخی این دوره عبارتاند از: تذکرة شاه تهماسب تألیف شاه تهماسب؛ نقاوة الآثار فی ذکر الاخیار از محمود بن هدایت الله افوشتهای، تألیف در 1007؛ تاریخ عالم آرای عباسی تألیف اسکندربیک منشی ترکمان در 1038، که الگوی مورخان بعدی شد (85)؛ تاریخ عباسی (86) یا روزنامهی ملاجلال تألیف جلال الدین محمد منجم یزدی بین سالهای 1025 تا 1029، که مؤلف در شرح رویدادها از شیوهی سال شمار استفاده کرده و با توجه به اهمیت وقایع، در برخی موارد گزارش روزانه داده است، به همین سبب این اثر جزو نخستین آثار «واقعه نگاری » در ایران است (87) و قصص الخاقانی تألیف ولی قلی بیگ شاملو در 1076.
تاریخهای عمومی دربارهی ایران و صفویان. عدهای از مورخان این دوره به تألیف تاریخ عمومی ایران، با تأکید بر تاریخ حکومت پادشاهان صفوی، روی آوردند. برخی از این آثار عبارتاند از: لب التواریخ تألیف یحیی بن عبداللطیف قزوینی در 948، جواهر الاخبار تألیف بوداق منشی قزوینی در 984، خلدبرین تألیف میرزا محمد یوسف واله اصفهانی در 1078، و تاریخ سلطانی تألیف سید حسن بن مرتضی حسینی استرآبادی در 1115. این مورخان افزون بر مشاهدات شخصی خویش، عموماً تحت تأثیر دیگر آثار این دوره، از جمله صفوةالصفا و فتوحات شاهی و تاریخ عالم آرای عباسی، بودند (88).
6. در دورهی افشاریان و زندیان
در دورهی افشاریان سنت تاریخنگاری دورهی صفوی ادامه یافت. یکی از معدود مورخان این دوره میرزا مهدی خان استرآبادی (متوفی حـ 1175 - 1180)، منشی مخصوص نادرشاه افشار، بود (89). آثار او اینهاست: درة نادره که نثر آن تقلیدی از تاریخ وصاف است؛ (90) جهانگشای نادری مشهور به تاریخ نادری، که در واقع همان مطالب درة نادره به نثری نسبتاً روان است؛ (91) منشآت، شامل نامهها و مقاوله نامهها و فتحنامههای نادرشاه (92).محمد کاظم مروی، مؤلف عالم آرای نادری، از دیگر مورخان این دوره است. وی در این کتاب برای مشروعیت بخشیدن به حکومت نادرشاه، به شرح رؤیای امامقلی (پدر نادرشاه) پرداخته است، چنان که این شیوه در میان تاریخ نگاران دورهی صفوی رایج بود (93). مروی همچنین در این کتاب به ظفرنامهی شرف الدین علی یزدی (متوتفی 858) نظر داشته و گاه از تاریخهای داستانی مانند عالم آرای شاه اسماعیل نیز اثر گرفته است (94).
در 1151، پس از لشکرکشی نادرشاه به دهلی، برخی مورخان فارسی نویس هندی، دربارهی رویدادهای این دوره آثاری نوشتند، از جمله خواجه عبدالکریم کشمیری در بیان واقع و محمد شفیع تهرانی در تاریخ نادرشاهی.
در دورهی زندیه (حـ 1163 - حـ 1208) نیز شیوهی تاریخنگاری مانند دورهی پیشین بود. از آثار این دوره است: مجمل التواریخ - که آن را مجمل التواریخ بعد نادریه نیز نامیدهاند - تألیف ابوالحسن گلستانه در حدود 1196 در هند، که مطالب این کتاب بر اساس مشاهدات و شنیدههای مؤلف است و نثر آن تقلیدی است از تاریخ جهانگشای نادری (95)؛ روزنامهی میرزا محمد کلانتر فارس تألیف میرزا محمد کلانتر، این کتاب به سبب حضور مؤلف در دربار کریم خان و داشتن اطلاعات کم نظیر از تاریخ سی سالهی قدرت کریم خان ارزشمند است (96)؛ گلشن مراد تألیف میرزا ابوالحسن غفاری کاشانی و فرزندش میرزا محمدباقر که از آثار مهم این دوره است (97)، ابوالحسن غفاری - که رخدادهای ایران را پس از نادرشاه تا مرگ کریم خان زند نوشته - به شرح زندگی علما و عرفا و ادیبان این دوره نیز پرداخته است که از طریق آن میتوان به زندگی اجتماعی زمان او پی برد (98)؛ تاریخ گیتیگشا از میرزا محمد صادق موسوی اصفهانی که به پیروی از سبک میرزا مهدی خان استرآبادی و با نثری پیچیده نوشته شده است (99)؛ تاریخ زندیه از علیرضا بن عبدالکریم شیرازی که نثر آن گاه پر تکلف و گاه روان است و تحول سبک نثر این دوره را نشان میدهد (100).
7. در دورهی قاجار و پهلوی
قاجاریان به تاریخ توجه ویژهای داشتند که سبب تألیف کتابهای تاریخی بسیاری شد. شیوهی تاریخنگاری در این دوره، به سبب تحولات جامعهی ایران، متنوع بود و میتوان آن را به دو شیوهی سنتی و جدید تقسیم کرد.الف. تاریخ نگاری سنتی
این شیوه که تا پیش از تحولات عصر جدید مرسوم بود، استمرار وقایعنگاریها و مجلس نویسیهای دورهی صفوی و متأثر از روش اسکندر بیک منشی در عالم آرای عباسی (1038) و میرزا مهدی خان استرآبادی در جهانگشای نادری (1160) و درة نادره (حـ 1162) بود. تا پیش از تحولات عصر جدید، ادب و شعر و تذکره نویسی و تراجم احوال با تاریخ مجموعهی واحدی تشکیل میدادند (101) و نوشتههای تاریخی با آرایههای ادبی و جملات موزون و شعر و مبالغه و تملق آمیخته بود (102). نویسندگان این تاریخها چون بیشتر اهل ادب بودند، ادیب مورخ نامیده میشوند (103). در این گونه تاریخنگاری، سنجش و نقد و ارزشیابی منابع و نتیجه گیری در کار نبود و مؤلفان، وقایع را بدون در نظر گرفتن روابط علت و معلولی کنار هم میچیدند و از ذکر بسیاری از وقایع به سبب ترس و مصلحت اندیشی یا درک نکردن معنای آنها چشم پوشی میکردند (104). نوشتههای این مورخان بیشتر دربارهی سلسلهی قاجار به تاریخ سازی میپرداختند و به خواست شاهان قاجار، نسب آنان را به مغولان میرساندند (105). این گونه تاریخها را میتوان « سرگذشت نامهی قاجاری » نامید، مانند تاریخ محمدی (1211) و تاریخ ذوالقرنین (1263). نویسندگان این کتابها، مطالب کتابهای یکدیگر را تکرار میکردند و چون فقط به سرگذشت شاهان میپرداختند، از توجه به مسائل اجتماعی و اقتصادی و مسائل دیگر باز میماندند. از آنجا که تألیف این کتابها غالباً فرمایشی و درباری بود، میبایست به تأیید شاه میرسید (106).علاوه بر سرگذشت شاهان، به ثبت اسامی امرا و فرزندان و زنان شاهان نیز در این تاریخنگاریها توجه میشد. بیشتر تاریخ نگاران این دوره در مقدمهی کتابهای خود بر صداقت مورخ تأکید میکردند، اما در عمل، حقایق را به علتهای گوناگون با کلمات زیبا پنهان میکردند، (107) حتی محمدجعفر خورموجی در حقایق الاخبار (1284) گزارش درست نحوهی کشته شدن امیرکبیر را نوشت، اما به فرمان ناصرالدین شاه تمام نسخههای این کتاب جمع شد؛ (108) در حالی که محمدتقی سپهر ملقب به لسان الملک، در ناسخ التواریخ (چاپ 1276) و اعتماد السلطنه در تاریخ منتظم ناصری (تألیف از 1298 تا 1300) دربارهی نحوهی مرگ امیرکبیر مطلبی ننوشتند. (109)
همهی این عوامل سبب شد تا بسیاری از اطلاعات ارزشمند در کتابهای تاریخی منعکس نشود.
تاریخ نگاران این دوره، بیشتر کاتب و منشی دربار و تحت حمایت بزرگان قاجار بودند، مانند میرزا فضل الله خاوری شیرازی مؤلف تاریخ ذوالقرنین و عبدالرزاق مفتون دنبلی مؤلف مآثر سلطانی (تبریز 1241) و محمد ساروی مؤفل تاریخ محمدی. برخی نیز از شاهزادگان قاجاری بودند، مانند اعتضاد السلطنه نویسندهی اکسیر التواریخ (چاپ 1258) و عضدالدوله سلطان احمد میرزا نویسندهی تاریخ عضدی (چاپ 1304).
تاریخنگاری سنتی بیشتر در دورهی اول حکومت قاجار، یعنی پادشاهی آقاد محمدخان و فتحعلی شاه و محمدشاه. متداول بود، اما در دورههای متأخر نیز تاریخهایی به همین سبک نوشته شد، از جمله روضةالصفای ناصری تألیف رضا قلی خان هدایت و ناسخ التواریخ نوشتهی محمدتقی سپهر.
ب. تاریخنگاری جدید
مقدمات تاریخنگاری جدید از زمان آشنایی ایرانیان با روشهای تحقیق اروپایی آغاز شد. در نتیجهی شکست ایران از روسیه، توجه شماری از ایرانیان به رمز ترقی غرب جلب شد؛ به خصوص ترقی روسیه پس از پطرکبیر توجه عباس میرزا را جلب کرد، زیرا او خود را پطر ایران میدانست و در 1283 کتاب پطر کبیر اثر ولتر برای او ترجمه شد. در پی آن، کتابهایی دربارهی ناپلئون و اسکندر و نیز کتاب تاریخ انحطاط و زوال امپراتوری روم نوشتهی ادوارد گیبن (110) ترجمه شد (111).از این پس برخی از شاهان قاجار از ترجمه حمایت کردند، مانند ناصرالدین شاه که به سبب علاقه مندی به تاریخ ممالک دیگر، دستور ترجمهی بعضی از کتابهای تاریخی اروپایی را داد، همچنین برخی از شاهزادگان قاجار مانند فرهاد میرزا معتمد الدوله و مسعود میرزا ظل السلطان نیز به این کار مبادرت جستند. از دیگر اقدامات ناصرالدین شاه تأسیس وزارت انطباعات بود که در آنجا به سرپرستی محمدحسن خان اعتماد السلطنه؛وزیر انطباعات، کتابهای تاریخی تألیف و ترجمه شد. اقدامات این وزارتخانه بر تاریخنگاری جدید تأثیر بسزایی گذاشت (112) ترجمهی کتابهایی دربارهی تاریخ ایران از اروپاییان، مانند ترجمهی تاریخ ایران نوشتهی سرجان ملکم در 1303، شیوهی جدیدی در تاریخنگاری معرفی کرد (113). کشفیات تاریخی و خواندن سنگ نبشتههای باستانی - مانند سنگ نبشتهی بیستون که هنری رالینسون (114) در 1266/ 1850 آن را خواند - و نیز ترجمهی بخش ساسانیان از کتاب پادشاهیهای بزرگ دنیای قدیم مشرق نوشتهی جرج رالینسون توجه بسیاری را به تاریخ باستانی جلب کرد (115) که با افکار ملیگرایانه که از مدتی پیش در ایران شکل گرفته بود، ارتباط داشت. نمونهی بارز تاریخنگاری بر اساس افکار ملی گرایانه، نامهی خسروان (1285) اثر جلال الدین میرزا پسر فتحعلی شاه است. نامهی خسروان یک دورهی موجز و مصور از تاریخ ایران را دربر دارد. فصل بندی کتاب سعی مؤلف را در نمایش تداوم تاریخ ایران باستان و ایران اسلامی نشان میدهد. وی ورود اسلام را حادثهای جنبی در سیر حوادث تاریخ ایران میداند و کوشیده است تا به فارسی سره بنویسد و میراث ایران پیش از اسلام را زنده نگه دارد. (116)
تأسیس دارالفنون در 1268 و گشایش مدرسهی علوم سیاسی در 1317 و تدریس تاریخ در این دو مدرسه نیز عامل آشنایی با تاریخ اروپا و تاریخنگاری اروپایی شد. تألیف کتاب تاریخ برای تدریس به طور مشخص از زمان تأسیس دارالفنون آغاز شد و نخستین کتاب تاریخ درسی را ژول ریشار (117) دربارهی ناپلئون نوشت. (118) معلمان و فارغ التحصیلان دارالفنون کتابهای تاریخی تألیف و ترجمه کردند که بر تاریخنگاری جدید ایران تأثیر بسیار گذاشت. افزون بر دارالفنون، نخستین کوشش در تدوین کتاب تاریخ درسی را یوسف خان مستشارالدوله (متوفی 1313) انجام داد. وی در 1290 کتاب گنجینهی دانش را برای تعلیم اطفال نوآموز نوشت. در مدرسهی علوم سیاسی نیز درس تاریخ از مواد آزمون ورودی و نیز از درسهای اصلی این مدرسه بود. (119)
سفرنامههای مأموران ایران به اروپا که اطلاعاتی از تاریخ و احوال ملل اروپایی داشتند، مانند سفرنامهی خسرو میرزا و گزارش سفر میرزاصالح شیرازی و شرح مأموریت آجودانباشی حسین خان نظام الدوله و نوشتن خاطرات که گامی پیشرو و مؤثر در ثبت وقایع تاریخی بود، مانند خاطرات سیاسی امین الدوله و روزنامهی خاطرات اعتمادالسلطنه، بسیاری از وقایع تاریخی را روشن کرد. سیاحت نامههای اروپاییان نیز اطلاعات گران بهایی از تاریخ ایران داشت.
در این دوره، معرفت به تاریخ دنیا بیشتر شد و تفکر تاریخی ترقی کرد، مفهوم علم تاریخ عوض شد و سبک تحقیق و نگارش پیشرفت کرد و عیبهای تاریخنگاری سنتی تا حدودی معلوم شد. (120) به علاوه، اعزام محصل به خارج در 1230، ورود صنعت چاپ به ایران در 1240 و چاپ روزنامه در 1245، در دگرگونی سبک نگارش و ساده شدن نثر تأثیر بسزا نهاد (121) و متون تاریخی نیز، متأثر از سبک ساده نویسی در ادبیات، از پیچیدگی و اغراقها و تملقات منشیانه پیراسته شد.
از سوی دیگر، از قرن دوازدهم / هجدهم - که دولتهای غربی به هند و خلیج فارس و خاورمیانه و به طور کلی جهان اسلام توجه کردند - به تدریج پایههای شرق شناسی و اسلام شناسی و ایران شناسی نهاده شد. روسیه و انگلیس که در ایران به دنبال منافع خود بودند، در حوزهی ایران شناسی بر سایر دولتهای غربی پیشی گرفتند و برای بهره برداری بیشتر، مراکز متعدد تحقیق دربارهی فرهنگ و زبان و تاریخ ایران تأسیس کردند. از این مراکز، ایران شناسان نامداری ظهور کردند که به تألیف تاریخ ایران پرداختند و بر تاریخنگاری جدید ایران تأثیر شایانی نهادند، از جمله سرجان ملکم که از دانش آموختگان شرکت هند شرقی انگلیس بود و در مراکز شرق شناسی آن تحصیل کرده بود، در 1231/ 1815 کتاب تاریخ ایران را با استفاده از منابع عربی و ترکی تألیف کرد و انگیزهی تألیف را ادای وظیفه و اهمیت کشور ایران اعلام داشت. (122) تألیف این کتاب، دیگر محققان انگلیسی را به تحقیق دربارهی ایران و تاریخ آن ترغیب کرد. هنری رالینسون نیز با رمزگشایی سنگ نبشتههای طاق بستان و بیستون حقایقی را دربارهی تاریخ هخامنشی کشف کرد. (123) از این پس ایران شناسان و مورخان انگلیسی بیشتر به تاریخنگاری پرداختند، بعضی از آنان عبارتند از: هارفورد جونز مؤلف تاریخ پادشاهان ایران (چاپ 1250/ 834)، ویلیام مورلی (124) مؤلف تاریخ اتابکان فارس (125) (چاپ 1274/ 1858)، جرج رالینسون مؤلف تاریخ پنج سلطنت بزرگ مشرق زمین (126) (چاپ 1279-1284/ 1862-1868)، رابرت گرانت واتسن (127) مؤلف « تاریخ ایران » (128) (چاپ 1283/ 1866)، کلمنت مارکام (129) مؤلف « کتاب تاریخ عمومی ایران » (130) (چاپ 1287 / 1870)، ویلیام کای (131) مؤلف « تاریخ جنگ در افغانستان » (132) (چاپ 1295/ 1878)، سرپرسی سایکس (133) مؤلف تاریخ ایران (چاپ 1323-1330 ش، 2 ج)، ادوارد براون مؤلف تاریخ انقلاب ایران (چاپ 1338 ش)، لارنس لاکهارت (134) مؤلف نادرشاه (چاپ 1309 ش / 1930)، الول ساتن (135) مؤلف « ایران جدید » (136) (چاپ 1320 ش / 1941)، جان مارلو (137) مؤلف « خلیج فارس در قرن بیستم » (138) (چاپ 1341 ش / 1962)، پیتر ایوری (139) مؤلف « ایران جدید » (چاپ 1344 ش / 1965) و جان پری (140) مؤلف کریم خان زند (چاپ 1348 ش/ 1969). (141) از 1344 ش / 1965 دانشگاه کیمبریج نیز به تألیف تاریخ ایران در همهی ادوار، با عنوان تاریخ ایران کیمبریج همت گماشت. (142)
دولت روسیه نیز در وزارت امور خارجهی روسیه به تدریس زبان فارسی پرداخت و در 1231/ 1815 کالج لازاری به این منظور در مسکو تأسیس شد. (143) از این پس تعداد مراکز ایران شناسی روسیه افزایش یافت. (144) در مکتب این مراکز، ایران شناسان بنامی نظیر بارتولد، مینورسکی، (145) ایوانف، (146) و پطروشفسکی (147) تربیت شدند. (148) بارتولد از مخالفان سرسخت نظریهی « اروپا محور » (149) در مطالعات تاریخی بود. بنابر آن نظریه تاریخ به مفهوم اروپایی در میان شرقیان وجود ندارد. وی مطالعهی تاریخ شرق را ضروری میشمرد، اما سیر تاریخ شرق را بنا به اوضاع خاص این مناطق متفاوت با اروپا میدانست. (150) مینورسکی از 1311ش/ 1932 در « مدرسهی مطالعات شرقی و افریقایی » (151) لندن، دانشیار زبان و ادبیات فارسی و تاریخ ایران بعد از اسلام شد و تحقیقاتش بر تاریخنگاری علمی ایران تأثیر گذاشت. (152) بین بررسیهای متقدم و متأخر محققان روسی تفاوت دیدگاه وجود دارد. (153) دیدگاههای مورخان شوروی در دورهی متأخر بر بعضی مورخان ایران تأثیر داشته است.
توجه ایران شناسان به تألیف تاریخ ایران، بر تاریخنگاری ایران تأثیر بسیار گذاشت و سبب کنار نهادن شیوهی سنتی شد. با ترجمهی کتابهای تاریخی، پیروی از شیوهی تاریخنگاری غرب (ساده نویسی، دقت علمی، مطالعه در اسناد و نامههای رسمی و دوستانه، و توجه به تاریخ دورهی باستان) آغاز شد.
از دیگر عوامل مؤثر در علمی شدن تاریخنگاری، تأسیس انجمن معارف در 1315 برای تهیهی کتابهای درسی بود. این انجمن دارالترجمهای برای ترجمهی کتابهای اروپایی و شرکتی برای چاپ کتاب تأسیس کرد که ادامهی اقدامات وزارت انطباعات در دورهی ناصرالدین شاه بود. (154)
پینوشتها:
1. ر.ک. هرتسفلد، ص 42؛ < تاریخ ایران کیمبریج> (The Cambridge history of Iran)، ج3، بخش 1، مقدمهی یارشاطر، ص XXI-XX.
2. عزرا، 4: 14-19.
3. ر.ک. کلیما، ص 213-214؛ ریپکا، ص 46-47.
4. مجیدزاده، ص 5؛ راینر، ص 337.
5. صفا، ص 112-113؛ غروی، ص 76-77، 86؛ یارشاطر، 1357 ش، ص 301؛ فرای، ص 38.
6. دیاکونوف، 1357ش، ص 17.
7. تورات، عزرا، 6: 1-3.
8. تفضلی، ص 30-31.
9. یارشاطر، 1378 ش، ص 194؛ بویس و فارمر، ص 33؛ برای اطلاع بیشتر ر.ک. فرای، ص 37-38؛ صفا، ص 26-30.
10. تاریخ ایران کمبریج ، ج3، بخش 1، مقدمهی یارشاطر، ص XXI؛ یارشاطر، 1983، ص 432؛ همو، 1357 ش، ص 277، 280؛ کلیما، ص 214.
11. کریستن سن، 1355 ش، ص 185؛ یارشاطر، 1357ش، ص 268.
12. دیاکونوف، 1346ش، ص 23-24.
13. صفا، ص 59؛ نولدکه، 1357ش، ص 34-35.
14. کلیما، ص 221، 224.
15. یارشاطر، 1357ش، ص 286.
16. نولدکه، 1358ش، مقدمه، ص 14-15.
17. همان جا؛ صفا، ص 67-71.
18. تفضلی، ص 113.
19. ص 104-106.
20. تفضلی، ص 272.
21. کریستن سن، 1367 ش، مقدمه، ص 80-82.
22. ص 364.
23. تفضلی، ص 243.
24. کریستن سن، 1367ش، ص 88-91.
25. ص 66.
26. اشپولر، ص 214-215.
27. کرمر، ص 64-66 .
28. ابن ندیم، ص 132؛ ابن خلّکان، ج2، ص 151 .
29. ابن ندیم، ص 59؛ یاقوت حموی، ج19، ص 162؛ ابن خلّکان، ج5، ص 239 .
30. طباطبائی، ص 71-75.
31. کرمر، ص 53.
32. صفا، ص40-43؛ کرمر، ص 386.
33. والدمن، ص 61-62.
34. همانجا.
35. طباطبائی، ص 8؛ والدمن، ص 86.
36. بلعمی، ج1، مقدمهی بهار، ص 31؛ نیز ر.ک. بلعمی، ج1، ص 504-505.
37. والدمن، ص 85.
38. بلعمی، ج1، مقدمهی بهار، ص 19؛ گردیزی، مقدمهی حبیبی، ص 18.
39. بارتولد، ج1، ص 45- 48.
40. اشپولر، ص 215؛ بارتولد، ج1، ص 50.
41. برای تفصیل ر.ک. دانشنامهی جهان اسلام، ذیل «تاریخ بخارا».
42. بارتولد، ج1، ص 51-53، 58-60.
43. اشپولر، ص 216؛ صفا، ص 109.
44. اشپولر، ص 217؛ صفا، همان جا؛ بارتولد، ج1، ص 68-70.
45. ر.ک. دانشنامهی جهان اسلام، ذیل «بیهقی، ابوالفضل» و «تاریخ بیهقی».
46. ر.ک. اشپولر، ص 217-218.
47. ر.ک. بارتولد، ج1، ص 83-90.
48. بارتولد، ج1، ص 91.
49. د. اسلام، چاپ دوم، ج10، ص 288 .
50. رشیدالدین فضل الله، ج1، ص 35-37، پیشگفتار روشن و موسوی، ص پنجاه و هفت - پنجاه و نه؛ اذکانی، ج1، ص 374؛ بهار، ج3، ص 171-176.
51. بروان، ج3، ص 116-125.
52. جوینی، ج1، مقدمهی قزوینی، ص د - و؛ زرین کوب، ص 40-41.
53. مرتضوی، ص 556.
54. همان، ص 557-562.
55. جوینی، ج1، مقدمهی قزوینی، ص عز - فا؛ مرتضوی، ص 377-399.
56. علی یزدی، مقدمهی افشار، ص نه، سیزده .
57. تاوئر (Tauer)
58. حافظ ابرو، 1380 ش، ج1، مقدمهی حاج سیدجوادی، ص هجده - بیست و یک؛ همو، 1350 ش، مقدمهی خانبابا بیانی، ص 18-21، 47، 50؛ برای آگاهی از نسخ خطی ر.ک. استوری (Storey)، ج2، ص 504 - 508 .
59. Anonym
60 معین الدین نطنزی، مقدمهی اوبن (Aubin)، ص ب - د؛ وودز (Woods)، ص 89 .
61. شرف الدین علی یزدی، ج1، ص 19-21.
62. بارتولد، ج1، ص 142؛ وودز، ص 102؛ دوبروویتس (Dobrovits)، ص 272.
63. کویین (Quinn)، ص 231.
64. ابن عربشاه، مقدمهی نجاتی، ص 21.
65. دوبروویتس، ص 276.
66. همانجا.
67. عبدالرزاق سمرقندی، مقدمهی نوائی، ص 8،2.
68. خواندمیر، ج1، مقدمهی همائی، ص 5.
69. تاوئر، ص 293.
70. خواندمیر، ج1، مقدمهی همائی، ص 33، 36.
71. تاوئر، ص 296-298.
72. حسن یزدی، مقدمهی افشار، ص 7-8.
73. مرتضوی، ص 563.
74. براون، ج3، ص 562-565؛ دربارهی مکاتبات و اسناد ر.ک. بهار، ج3، ص 200-205.
75. ر.ک. د. اسلام، چاپ دوم، ج10، ص 289؛ صفت گل، ص 17.
76. ر.ک. کویین، ص 130.
77. آدمیت، ص 19.
78. ر.ک. ابن بزّ از، مقدمهی طباطبائی مجد، ص 3؛ کویین، ص 130.
79. کویین، ص 132.
80. روملو، پیشگفتار نوائی، ج12، ص 16؛ کویین، ص 133.
81. جهانگشای خاقان، ص 137، 147؛ نیز ر.ک. صفا، ج5، بخش 3، ص 1563-1564.
82. جهانگشای خاقان، مقدمهی مضطر، ص یک.
83. صفا، ج5، بخش 3، ص 1563؛ کویین، ص 133.
84. منشی قمی، ج1، ص 3، پیشگفتار اشراقی، ص دوازده، نوزده - بیست؛ قس کویین، ص 133، 139.
85. صفا، ج5، بخش 3، ص 1697، 1742-1744؛ کویین، ص 141.
86. برای تفصیل ر.ک. دانشنامهی جهان اسلام، ذیل «تاریخ عباسی».
87. ر.ک. مصدق، ص 4-5.
88. قزوینی، ص 384؛ واله اصفهانی، پیشگفتار محدث، ص سیزده - چهارده؛ حسین استرآبادی، پیشگفتار اشراقی، ص 8، 10؛ بوداق منشی قزوینی، پیشگفتار بهرام نژاد، ص 21-42.
89. مروی، ج1، ص 386.
90. استرآبادی، مقدمهی شهیدی، ص ید - یه؛ یط؛ فروغی، ص 10.
91. استرآبادی، مقدمهی انوار، ص دوازده؛ فروغی، ص 9-10.
92. استرآبادی، 1341 ش، همان مقدمه، ص یازده - دوازده.
93. کویین، ص 140.
94. مروی، ج1، مقدمهی ریاحی، ص سی.
95. گلستانه، مقدمهی مدرس رضوی، ص بیست و پنج.
96. کلانتر، مقدمهی ناشر، ص الف، مقدمهی اقبال، ص ز.
97. غفاری کاشانی، مقدمهی نارون.
98. همان، مقدمهی طباطبائی مجد، ص 12.
99. شیرازی، مقدمهی بیر، ص 15.
100. همان مقدمه، ص 20-21.
101. آدمیت، 1357ش، ص 151؛ ساروی، مقدمهی طباطبایی مجد، ص 13؛ تکمیل همایون، ص 167، 180 .
102. میرزاآقاخان کرمانی، ص 18؛ ساروی، همان جا.
103. آدمیت، همان جان.
104. همان، ص 150.
105. ر.ک. مفتون دنبلی، ص 4-6؛ ساروی، مقدمهی طباطبایی مجد، ص 12.
106. ر.ک. مفتون دنبلی، مقدمه صدری افشار، ص 5؛ شیرازی، مقدمهی بیر، ص14؛ ساروی، همانجا.
107. ر.ک. اعتمادالسلطنه، 1363-1367ش، ج3، ص 2061-2064؛ سپهر، ج1، ص 3؛ خاوری شیرازی، گ2ر؛ ساروی، همان جا؛ قس کسروی، 1377ش، ص 22-23، 26-27.
108. مقدمهی خدیوجم، ص نه - ده.
109. ر.ک. سپهر، ج3، ص 387-389؛ اعتمادالسلطنه، 1367ش، ج3، ص 1728.
110. Edward Gibbon
111. آدمیت، 1346ش، ص 20.
112. فرمانفرمائیان، ص 120؛ افشار، 1380ش، ص 417.
113. آدمیت، همان جا؛ افشار، همان، ص 418.
114. H. Rawlinson
115. غفاری کاشانی، مقدمهی ناروند.
116. آدمیت، همان، ص 22.
117.J. Richard
118. امانت، ص 5، 16، 36.
119. صفت گل، ص 154-156.
120. صفت گل، ص 159، 164-165.
121. آدمیت، 1346ش، ص 22-21.
122. بهار، ج3، ص 340-347.
123. طاهری، ص 16-19، 80؛ شهباری، ص 164.
124. W. Morley
125. The History of Atabeks of Persia
126. The Five Great Monarchies of the Ancient Eastern World
127. R.G. Watson
128. A General Sketch of History of Persia
129. C.R. Markham
130.A General Sketch of History of Persia .
131. W. Kaye
132. History of the War in Afghanistan
133. Sir Percy Sykes
134. L. Lockhart
135. L.P. Elwell Sutton
136. Modern Iran
137. J. Marlow
138. The Persian Gulf in the Twentieth Century.
139. P. Avery
140. J.Perry
141. طاهری، ص 124، 126-127.
142. طاهری، ص 294، 296، 298-299، 301، 303-304، 307 .
143. شفا، ص 787.
144. ر.ک. همان، ص 778، 781.
145. V. F. Minorsky
146.V.Ivanov
147. I.P.Petrushevskii
148. شفا، ص 797، 801؛ طاهری، ص 254.
149. Europo Centerism
150. بارتولد، ج1، مقدمهی پطروشفسکی، ص 18؛ پیگولوسکایا و دیگران، ج1، مقدمهی نراقی، ص شش.
151. The School of Oriental and African Studies (SOAS)
152. طاهری، ص 261، 264-267.
153. ر.ک. پیگولوسکایا و دیگران، ج1، مقدمهی نراقی، ص یک - دو، 10، 14-15؛ پطروشفسکی، ج1، ص 12-14؛ کالسنیکف، ص 14.
154. صفت گل، ص 160-161.
ناجی، محمدرضا و دیگران؛ (1390)، تاریخ و تاریخنگاری، ترجمهی شهناز رازپوش، محمدتقی زاده مطلق، سپیده معتمدی، تهران: نشر کتاب مرجع، چاپ دوم
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}